هفده روز زسال نودوهشت گذشت
چقدر داغ دراین سال بدلها بنشست
سیل ویرانگر وبی رحم چه کردی باما؟
نوجوان وپدرو طفل گرفتی ازما
جاده وسبقت بی جاوتصادف باهم
همه ی حادثه هاکرده دلم را پرغم
به امیدی که نبینیم دگر حادثه ای
همه یکدل بشویم ونشودفاصله ای
همه دلهازغم داغ عزیزان خون است
دستها بهردعاسوی همان بیچون است
همه گویندکه ای خالق منان بنگر
سوی این غمزدگان کن زمحبت تونظر
هرچه ما بنده عاصی وگنه کار توایم
توببخشای که ما عبدخطاکار توایم
گو(حبیبا)همه دم ذکرخداوند جلی
تاکه باشی توزعباد خدای ازلی
درباره این سایت